در انتظار یار …
امروز دیگه نمی دونم چی بگم ، آقا جون …
البته یه چیزهایی برای گفتن دارم ، که بازهم این بنده ی گدایت را تحویل بگیری !
می خواهم تولد جدد ، حضرت سید الشهدا را تبریک بگم!
می خواهم تولد عمویت ، حضرت ابوالفضل عباس(ع) را بهت تبریک بگم!
ای آقای من !
ای سرور من !
ای تمام هستی من!
ای دلیل زندگانی من!
تک و تنها به تو می اندیشم!
دیگه ، آقا جون نیمه ی شعبان نزدیک است ! از همینک شور و شعف خاصی بین مردم افتاده است ، همه یه جورایی دارن خودشون رو آماده می کنند!
بعضی ها دارن خیابان ها را چراغ می زنن! بعضی ها دارن ، کوچه ها را تزئیین می کنند!
به در دیوار شهر ، پارچه هایی می بینیم که اطلاعیه های هیئت های مذهبی هست!
بالاخره هر کسی یه جوری داره خودش رو آماده می کنه!
در این میان برو بچ اینترنتی هم بیکار نشستن ، و یه دستی به سر و صورت سایت های خود می کشند!
دیگه انگار همه یه جورایی خودشون رو برای ظهورت آماده کرده اند!
آقا فکر نکنی که اگه ، این بار هم ظهور نکنی ، دست ازت برمی داریم! نه آقا جان تا پای جان هستیم!
ولی افسوس که نادانی و جاهلیتم ، باعث می شه که یه گناهانی انجام داده و دل شما را به درد آوریم! وای بر من که دلم محبوبم و معشوقم را به درد بیارم !
ولی خودت می دونی که …
آقا جان تولد جدد و عمویت هست! نمی خواهی عیدی به ما بدی! ! ! !
آقا جان بد جوری دارم در تاب و تب می سوزم ! تمام بدنم آتش گرفته است ! شعله های عشق از سراسر وجودم زبانه می کشد! دیگر کاسه ی صبرم دارد لبریز می شود!!!
وای که مشتاق دیدن یارم؟!؟!؟ / نمی دونم شاید وقتش نرسیده باشه! / یا من هنوز لیاقت نداشته باشم. یا امام زمان(عج) امروز ، در همین لحظه ، در همین ساعت ، تو را شفیع خودم در محضر حق قرار می دهم ، و به واسطه ی تو از خدا ، حاجتم را می خواهم !
خدایا تا ظهور دولت یار ------ گل پیغمبر ما را نگهدار
آمین یا رب العالمین
25/6/86
--------------------------------------------------------------------------------------------
نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در پنج شنبه 86/5/25 و ساعت 2:47 عصر |
نظرات دیگران()