سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پُر خوابِ بیکار رادشمن می دارد . [امام کاظم علیه السلام]
امروز: جمعه 103 آذر 9

وصیت عاشقان

این شماره آقا مهدی باکری

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا الله، یا محمّد ،‌یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین

یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی

یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله!

و شما ای پیروان صادق شهیدان.

خدایا!

چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.

یا رب! العفو .

خدایا! نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی.

ای وای که سیه روی خواهم بود.

خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی!

هیهات که نفهمیدم!

یا اباعبدالله شفاعت.

آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه کنم که تهیدستم. خدایا! تو قبولم کن!

سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،‌عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.

عزیزانم

اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.

ای عاشقان اباعبدالله!

بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛

بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را شکرگزاری به جا آورده باشیم.

وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛ بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.

خدایا

مرا پاکیزه بپذیر.


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در جمعه 86/4/29 و ساعت 3:52 عصر | نظرات دیگران()

شب زیارتی آقا امام حسین (ع)

 

 از اولش که این قسمت رو ساختم ، هدفم این بود که راه و روش آقا امام حسین (ع) را در روزگار امروزی مان بررسی کنیم ، یا به قول کتابیش یه دوره ی پودمانی ، عاشورا پژوهی داشته باشیم !!( عجب قلمبه ، سولمبه حرف زدم).

 

بعد از کلی تأمل و تفکر پیرامون این موضوع ، اولین موضوع  این قسمت رو انتخاب کردم .

 

قسمت اول  : حرکت انقلابی عاشورا:

بسم الله الرحمن الرحیم :

ما مسلمانان برای ساختن جامعه های خویش و محتوایی کردن حرکت های خود الگوها و سرمشق های بسیاری داریم .

‹ قرآن کریم› که داستان انقلابهای انبیایی را نقل کرده است برای همین منظور است( برهم زدن جامعه ی ناسالم و ساختن جامعه ی سالم ، و فرو افکندن نظام ناسالم و ساختن نظام سالم ) . و همچنین است :

- سیره ی انقلابی پیامبر اکرم (ص) در مقابله با اشرافیت قریش و سرمایه داری جاهلیت؛

- حکومت علی (ع) و منشورهای آفتابسان ( نهج البلاغه)؛

- خُطَب فاطمیه در دفاع از آرمان ( حکومت قرآنی)

 اینها همه می توانند برای هر حرکتی و انقلابی سرمشقهایی سازنده و تعیین کننده باشند ؛ بلکه تحقق راستین یک انقلاب اسلامی به همین است که تعالیم و روشها و سیره هایی که یادشد ، در آن تحقق یابد و به ثمر برسد.

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در پنج شنبه 86/4/28 و ساعت 1:39 عصر | نظرات دیگران()

در انتظار یار ...

 

این اولین پست در انتظار یار است ، نمی دونم چه جور شروع کنم !

از کجا بگم !

ازدلم بگم ، یا از ...

نمی دونم !

آخ ، از دلم می گم!

اسم این پست در انتظار یار است ! از همین جا می گم!

ای سرپا همه خوبی ، از منجی جهانیان ، ای امام زمان من ! نمی دانم ، چرا می گویند که تو از نظرها غایب هستی!

ولی من فکر می کنم که نظرها ازجانب تو در غیابند! این نظر ها هستند که توانایی دیدن تو را ندارند!! این من گناهکارم که با نا فرمانی هایم ، پرده ای از غفلت به روی چشمانم کشیدم!!

وای امام زمان (عج) وقتی از خدا می خواهم که دل امام زمانمان را از دست ما شاد و خوشحال نگه دار ، واقعا خجالت می کشم ؛ پیش خودم می گم ، خدایا! بهتره بگم دل امام زمانمون را از دست ما نه رنجان! چون من حقیر اگر بتونم کاری کنم که وقتی نامه ی اعمالم به دست آقا می رسه  ، آقام از دستم نرنجه، کار بزرگی کردم ،!!

گفتم نامه ی اعمال !!

یاد جمعه افتادم ،،یاد لحظه ای که آقا امام زمان (عج) آماده می شه که ظهور کنه ، ولی وقتی نامه ی اعمال ما شیعیان به دستش می رسه ، از ظهور منصرف می شه !

وای که چه غربتی داره غروب ها جمعه !! اهل دل می گن ، چون امام زمان(عج) در آن زمان ناراحت هست ، ما هم دلمان می گیرد!

 

ولی یا امام زمان(عج) خودت گفتی که شیعیان ما از ما هستند ، از زیادی گل ما آفریده شدند ، آب شون از زیادی آب ما هست!!

پس یا امام زمان(عج) شفاعت این بنده ی گناهکار را که از روی غفلت و نادانی ، انجام گناه داده، نزد خدا بپذیر!

 

یا ابا صالح المهدی (عج) تو خود می دانی که شیعیان تو منتظر ظهور تو هستند ! پس خدایا ما را از وظیفه ای که داریم ، آگاه کن ، تا بتونیم مقدمات ظهور عشق رو فراهم کنیم!!

 

خدایا ... خدایا ... تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما ، خامنه ای رهبر به لطف خود نگه دار ، رزمندگان اسلام نصرت ادا بفرما ، دیدار روی مهدی نصیب ما بگردان ....

 

آمین یا رب العالمین

23/4/86


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در پنج شنبه 86/4/28 و ساعت 1:19 عصر | نظرات دیگران()

دعوای جنگی

نمی دانم چه شد که کشکی کشکی آر پی جی زن و تیر بارچی دسته مان حرفشان شد و کم کم شروع کردند به تند حرف زدن و «من آنم که رستم بود پهلوان» کردن. اول کار جدی نگرفتیمشان. اما کمی که گذشت و دیدیم که نه بابا قضیه جدی است و الان است که دل و جگر همدیگر را به سیخ بکشند، با یک اشاره از مسئول دسته، افتادیم به کار.

اول من نشستم پیش آر پی جی زن که ترش کرده بود و موقع حرف زدن قطرات بزاقش بیرون می پرید. یک کلاهخود دادم دست تیربارچی و گفتم: «بگذار سرت خیس نشوی. هوا سرده می چایی!» تیربارچی کلاهخود را سرش گذاشتو حرفش را ادامه داد. رو کردم به آر پی جی زن و خیلی جدی گفتم: «خوبه. خوب داری پیش می روی. اما مواظب باش نخندی. بارک الله.» کم کم بچه های دیگر مثل دو تیم دور و بر آن دو نشستند و شروع کردن به تیکه بار کردن!

آره خوبه فحش بده. زود باش. بگو مرگ بر آمریکا!

نه اینطوری دستت را تکان نده. نکنه می خواهی انگشتر عقیق ات را به رخ ما بکشی؟!

آره. بگو تو موری ما سلیمان خاطر. بزن تو بر جکش.

آن دو هی دستپاچه می شدند و گاهی وقت ها با ما تشر می زدند. کمک آر پی جی زن جلو پرید و موشک انداز را داد دست آر پی جی زن و گفت: «سرش را گرم کن، گراش را بگیر تا موشک را آماده کنم!» و مشغول بستن لوله خرج به ته موشک شد. کمک تیربارچی هم بهش برخورد و پرید تیربار را آورد و داد دست تیربار چی و گفت: الان برات نوار آماده می کنم. قلق گیری اسلحه را بکن که آمدم!» و شروع کرد به فشنگ فرو کردن تو نوار فلزی. آن قدر کولی بازی درآوردیم که یک هو آن دو دعوایشان یادشان رفت و زدند زیر خنده. ما اول کمی قیافه گرفتیم و بعد گفتیم: «به. ما را باش که فکر می کردیم الانه شاهد یک دعوای مشتی می شویم. بروید بابا! از شماها دعوا کن در نمی آد

 


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 6:27 عصر | نظرات دیگران()

صفای حضرت هادی علیه السلام

 

 

رفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى                       دُرّ سخن بفشانم به پاى حضرت هادى

نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم                   که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى

صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا                            صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى

مقربان الهى فرشتگان بهشتى                                 کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى

ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم                    شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى

درندگان زمین التجا برند به سویش                         پرندگان هوا در هواى حضرت هادى

اگر به سامره‏‌ام اوفتد گذر سر و جان را                        کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى

دلم که درد گناهش به احتضار                              پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى

مرا چقدر که گردم گداى خاک نشینش                         که هست خازن جنت گداى حضرت هادى

دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت                           ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى

به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید                             نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى

به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیارزد                    به لحظه‌‌اى که کنم جان فداى حضرت هادى

به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گظ                           هدایت است به ظلّ لواى حضرت هادى

بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى                       به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى

مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم                      بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى

 


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 6:5 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
معرفی نشر سدرة
معرفی وبلاگ طلبه عصر انقلاب اسلامی
آماده شویم برای عَرِفتُ ...!؟
مادر مهربانی ....
محرم...
سلام بر محرم...
[عناوین آرشیوشده]

بالا

**طراح قالب: بسیجی 57**

بالا