چراغ دل افروز مجتبی(ع)
شعری در رثای حضرت مجتبی
هرگز دلی ز غم چو دل مجتبی نسوخت
ور سوخت ز اجنبی دگر از آشنا نسوخت
هر گلشنی که سوخت ز باد سموم سوخت
از باد نوبهار و نسیم صبا نسوخت
چندان دلش ز سرزنش دوستان گداخت
کز دشمنان ز هر بد و هر ناسزا نسوخت
از هر خسی چو آن گل گلزار معرفت
شاخ گلی ز گلشن آلعبا نسوخت
جز آن یگانه گوهر توحید را کسی
ز الماس سوده لعل لب دلربا نسوخت
هرگز برادری به عزای برادری
در روزگار، چون شه گلگون قبا نسوخت
باور مکن دلی که چو قاسم به ناله شد
زان ناله پر از شرر وا ابا نسوخت
آن دم که سوخت حاصل دوران ز سوز زهر
در حیرتم که خرمن گردون چرا نسوخت
تا شد روان عالم امکان ز تن روان
جنبدهای نماند کزین ماجرا نسوخت
خاموش شد چراغ دل افروز مجتبی
افروخت شعله غم جانسوز مجتبی
آیةالله غروی اصفهانی
نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در جمعه 86/12/17 و ساعت 3:52 عصر |
نظرات دیگران()