سفارش تبلیغ
صبا ویژن
براى پاسبانى بس بود مدت زندگانى . [نهج البلاغه]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 15

صفای حضرت هادی علیه السلام

 

 

رفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى                       دُرّ سخن بفشانم به پاى حضرت هادى

نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم                   که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى

صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا                            صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى

مقربان الهى فرشتگان بهشتى                                 کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى

ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم                    شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى

درندگان زمین التجا برند به سویش                         پرندگان هوا در هواى حضرت هادى

اگر به سامره‏‌ام اوفتد گذر سر و جان را                        کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى

دلم که درد گناهش به احتضار                              پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى

مرا چقدر که گردم گداى خاک نشینش                         که هست خازن جنت گداى حضرت هادى

دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت                           ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى

به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید                             نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى

به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیارزد                    به لحظه‌‌اى که کنم جان فداى حضرت هادى

به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گظ                           هدایت است به ظلّ لواى حضرت هادى

بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى                       به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى

مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم                      بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى

 


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در چهارشنبه 86/4/27 و ساعت 6:5 عصر | نظرات دیگران()
 امام حسین علیه السلام فرمودند: رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد .(تاریخ طبرى،ص 1،ص 239)
 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در سه شنبه 86/4/26 و ساعت 6:14 عصر | نظرات دیگران()

دوکوهه

ارسالی از آقای قاسم

گفتم می‌شنوی چه آهنگ حزینی دارد ؟ گفت: آری این صدای ... است که می‌خواند. گفتم: نه, نه خوب گوش کن من صدای قافله را می‌گویم قافله دو کوهه که دارد دور می‌شود .
گفت: دور نمی‌شود عزیزم دارد گم می‌شود. گفتم: من نمی‌گذارم که صدای زنگ قافله دو کوهه در دالان گوش‌های من گم شود. گفت: گم می‌شود دیر یا زود این جبر تاریخ است. گفتم :تاریخ مدیون دو کوهه است.من هنوز صدای نیایش‌ها را می‌شنوم من هنوز صدای زیارت عاشوراها را می‌شنوم. باور کن که دوکوهه زنده است. گفت:این انعکاس دور صدایی است که سال‌های سال مرده است.
گفتم : من جا مانده‌ام باید بروم.قافله دوکوهه دارد می‌رود. گفت: می‌رود نه بگو رفت. گفتم: هوای آن روز ها را کرده‌ام هوای دوکوهه را هوای بی‌رنگی را هوای یک رنگی هوای آن مردان بی‌ادعا گفت:اصحاب کهف شده‌ای سکه بی‌وقت می‌خواهی؟ گفتم:دلم برای آن روزها تنگ شده حسرت یک شبش را دارد من اینجا زنده نمی‌مانم من با دوکوهه زنده‌ام. گفت: چشمهایت را باز کن تقویم بالای سرت است . سال دو هزار را گذراندیم.دوره دل دادگی ها به خاطره ها پیوست.
از اینترنت حرف بزن. گفتم:دیسکت برای گنجاندن شبهای دوکوهه سرد است. من نمی توانم حاج همت را با آن همه عظمت را توی حقارت سی دی جا دهم. گفت: دیروز ها تمام شدند.دوکوهه ها و حاج همت ها رفتند.چشمهایت را باز کن دنیای خودت را ببین. گفتم:دنیای من دوکوهه ها و حاج همت ها و با کری هاست..خاطرات من تاریخ مصرف ندارند . آنها تمام نمی شوند. گفت : شعار نده به خیابانهای شهرت نگاه کن آیا خاطرات گذشته ات را می بینی؟ گفتم:نه هیچ کدامشان را ...اما گاهی ... گفت: گاهی چه؟ گفتم:گاهی سایه کسی را می بینم کسی مثل محمد زمانی , مجید پازوکی, آقاسی,ابو الفضل سپهر. گفت :اینها که گفتی امروز قاب عکس شده اند فردا همایش خواهند شد و فرداتر فراموش. گفتم:اما اینها با خونشان تاریخ را رنگ زده اند. رنگ تاریخ این سرزمین همیشه سرخ خواهد بود. گفت:باران گناه رنگ ها را با خودش می برد.
راه دوری نرو,توی همین صندلی نشین ها, آنها که دم از غم مردم می زنند,آیا کسی را شبیه به با کری می بینی؟ گفتم: نه انگار هیچ کس همرنگ او نیست. گفت:آیا رد حاج همت را می بینی؟ گفتم: نه گفت:جای پایش را توی این همه دود و غبار می توانی پیدا کنی؟ گفتم: نه انگار... گفت : انگار نه مطمئن باش که راه آنها گم شده است. گفتم:اما من هنوز می بینمشان حی و حاضر و زنده . گفت :چشمها را باید شست , جور دیگر باید دید.
گفتم: را که گم نمی شود .راه می ماند مقصد می ماند. آدمها گم می شوند . آنها که کورند آنها که کر شده اند و صدای قافله را نمی شوند. گفت: جنگ تمام شد دروازه های شهادت را بسته اند چفتش را هم انداخته اند. گفتم: شهادت را با زخم و تیر نمی دهند خیلی ها شهید شده اند قبل از آنکه بمیرند.
گفت:رفته ایم توی سال هشتادوپنج . سال خودت را باور کن شهادت غزل معاصر نیست. خاک و خاکریز رفته توی عکس ها . گفتم: توی خیابان هم می شود خاکریز زد.
دشمن لباس خاصی ندارد. خاکریزها هم تقویم ندارند. گفت: باور کن از دوکوهه تنها اسم وخاطره اش مانده بیا حرف روز بزنیم. گفتم: باور کن من هنوزهر صبح با صدای اذان دوکوهه از خواب بیدار می شوم . گفت:اینجا تهران است دوکوهه نیست.باید مراقب باشی که چه می گویی و چه می کنی.
گفتم: من همه جا را دو کوهه می بینم و چه حیف که تهران دو کوهه ی قشنگی نیست.


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در سه شنبه 86/4/26 و ساعت 6:3 عصر | نظرات دیگران()

 کبوتر

 

مهرماه سال 1366 بود، 13 تن از نیروهای گردان امام حسین (ع) در 35 کیلومتری بوکان مستقر شدند 13 پیشمرگ کرد مسلمان، که مردانه در حال مقاومت بودند اما دیگر سلاحی نداشتند به ناچار به اسارت اشرار منطقه درآمدند نیروهای منافق آنها را آرام آرام به بالای کوه ترنمان که 3000متر ارتفاع دارند بردند.
ساعتی گذشت نیروهای منافق یکی یکی بچه‌ها را از بالای کوه به دره پرتاب کردند 13 مرد دلاور بر خاک افتادند، سپس گلوله‌ای بر سر هریک شلیک نمودند.
روز هفتم مهرماه سال 1366 یادآور خاطره شهادت 13 گل بوستان بهشتی است، 13 حماسه ساز که جان خویش را فدای اسلام نمودند.    

 

منبع: کتاب سفر عشق 

 


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در دوشنبه 86/4/25 و ساعت 3:22 عصر | نظرات دیگران()

کثیرالذکر
1- ابن قداح از امام صادق (ع) نقل مى‏ کند که فرمود: پدرم (امام باقر) کثیرالذکر بود، خدا را بسیار یاد مى‏ کرد، من در خدمت او راه مى‏ رفتم مى ‏دیدم که خدا را ذکر مى ‏کند. با او به طعام خوردن مى‏نشستم، مى‏دیدم که زبانش به ذکر خدا گویاست. با مردم سخن مى‏گفت و این کار او را از ذکر خدا مشغول نمى‏کرد.
من مرتب مى‏دیدم که زبانش به سقف دهانش چسبیده و مى‏گوید: «لااله‏الاالله» او در خانه، ما راجمع مى‏کرد و مى‏فرمود تا طلوع خورشید خدا را ذکر کنیم، هر که قراءت قرآن مى‏توانست امر به قراءت قرآن مى‏کرد و هر که ت امر به نمى‏توانست امر به ذکر خدا مى‏فرمود.

 تسلیم
 3- گروهى به محضر امام باقر (ع) مشرف شدند، دیدند امام بچه‏اى دارد مریض است و حضرت در مرض او بسیار ناراحت و بى آرام است. آنها پیش خود گفتند: خدا نکند که این کودک بمیرد و گرنه به خود امام احتمال خطر مى‏رود. در این میان شیون زنان بلند شد، معلوم شد که کودک از دنیا رفت، بعد از اندکى امام (ع) به نزد آنها آمد ولى خوشحال و قیافه‏اش باز بود.
گفتند: خدا ما را فداى تو کند، شما در حالى بودید که ما فکر مى‏کردیم اگر اتفاقى بیافتد شما به وضعى درآیید که موجب غصه ما باشد!! ولى مى‏بینیم که قضیه بعکس شد؟
امام صلوات الله علیه فرمود: ما دوست مى‏داریم که محبوب و عزیز ما در عافیت باشد، و چون قضاى خدا بیاید تسلم آن کار مى‏شویم که خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فیمایحب»3

 خدایا مرا مورد غضب قرار مده

4- غلام امام باقر (ع) که افلح نام داشت مى‏گوید: با آن حضرت به زیارت حج رفتم، امام چون وارد مسجدالحرام شد، به کعبه نگاه کرد و با صداى بلند گریست، گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد، مردم تماشا مى‏کنند بهتر است صدایتان آهسته باشد. فرمود: و یحک یا اقلح! چرا گریه نکنم شاید خداوند با نظر رحمت به من نگاه کند که فرداى قیامت پیش او به رستگارى برسم.
آنگاه بیت راطواف کرد، و آمد در نزد مقام ابراهیم نماز خواند وچون از سجده سر برداشت دیدم جاى سجده‏اش از کثرت اشک خیس شده است. آنحضرت چون مى‏خندید مى‏گفت: خدایا مرا مورد غضب قرار مده «اللهم لاتمقتنى» 4.

 محبت اهل بیت (ع)

5- ابوحمزه گوید: سعد بن عبدالله که از اولاد عبدالعزیز بن مروان بود و امام او را سعد الخیر مى‏نامید محضر امام باقر (ع) آمد، و مانند زنان رقیق القلب اشک مى‏ریخت. امام فرمود: یا سعد! چرا گریه مى‏کنى؟! عرض کرد چرا گریه نکنم حال آنکه از خانواده بنى امیه هستم و خدا آنها را در قرآن شجره ملعونه نامیده است .
امام فرمود: تو از آنها نیستى، تو اموى هستى از ما اهل بیت. آیا نشنیده‏اى قول خدا را که از ابراهیم (ع) نقل مى‏کند، فرمود: «فمن تَبعنى فانه منّى» ابراهیم: 5.39

 


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در دوشنبه 86/4/25 و ساعت 3:19 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
معرفی وبلاگ طلبه عصر انقلاب اسلامی
آماده شویم برای عَرِفتُ ...!؟
مادر مهربانی ....
محرم...
سلام بر محرم...
کجایید ای شهیدان خدایی-...
[عناوین آرشیوشده]

بالا

**طراح قالب: بسیجی 57**

بالا