شخص با انصاف، یاران و دوستان بسیاری دارد . [امام علی علیه السلام]
امروز: یکشنبه 03 بهمن 28

                                                          بسم الله الرحمن الرحیم

ای دل شکایت ها مکن تا نشنود دلدار من    ای دل نمی ترسی مگر از یار بی زنهار من 

 

سلام

سلامی به زیبایی عشق.

سلامی به گرمی محبت .

و سلامی به عظمت روح خدا .

نمی دانم چه بنویسم ، چه جوری بنویسم ، از کجا بنویسم !

هر وقت که قلم به دست می شوم و می خواهم شروع کنم ، در همان "ب" بسم الله می مانم !

آنقدر فکرم را به خودش مشغول می کند که دیگر توان نوشتن را از دست می دهم!

هر چی فکر می کنم می بینم این قلم محدود و حقیر، نمی تونه وجودی به این عظمت را توصیف کنه .

از درد دل هایم بگم ، از درد فراق بگم ، از چی بگم ؟

آخه شاید خیلی ها مثل من وقتی به دنیا اومدن ، اون عزیز دیگه بین مان نبود !

امام عزیز !

امام عزیز را من و هم سن و سال های من درک نکردند ، یا شاید بهتر است بگم در زمان حیات ایشان نبودند ؛ چون کسای زیادی هستند حتی با این که در زمان حیات امام عزیز نبودند ، ایشان و راه ایشان را درک کردند.

نمی دونم ، با این  که ما خود امام عزیز را ندیدیم ، ولی یک دلبستگی عجیبی به ایشان داریم .

دلبستگی برخاسته از سوز و عشق ولایت .

وقتی به عکس امام عزیز نگاه می کنی ،  یه حس عجیبی توی دل می افته .

انگار دارد با آدم حرف میزنه . اشک توی چشم های آدم حلقه می زنه ، آن وقت می شینم حسابی با امام درد دل می کنم .

از زمونه شکایت می کنم

می گم دیگه مثل قدیما بسیجی ها رو تحویل نمی گیرن ، می گم این مردم خیلی فراموش کار شدن ، انگار نه انگار که هزاران جوان پرپر شدن تا این انقلاب به دست ما افتاده . از دست مردم می نالم که چه جوری خون شهدا را پای مال می کنند . از بی ارزش شدن ارزش های اسلامی در نزد مردم می نالم ، خلاصه از زمین و زمان می نالم !

آنقدر می نالم که دیگه خودم خجالت می کشم !

بعد می گم ، خیلی دلم برات تنگ شده امام عزیز ، آنقدر تنگ شده که دوست داشتم یا من پیش شما بودم ، یا شما پیش ما بودید.

خوب که به چهره ی امام نگاه می کنم می بینم ، انگار با نگاهش می خواهد یه چیزی به آدم بفهمونه!

خوب که دقت می کنم ، می بینم نگاه امام متوجه یه کسی هست !

می بینم انگار امام عزیز می گه ، درسته من نیستم ، ولی الآن مسئولیت و جانشینی من ، به دست کسی است که مورد تأیید من است.

می گه اگه می خواهید پیرو خط امام باشید ، باید پیرو خط رهبری باشید .

می گه اگه می خواهید خون شهدا پای مال نشه ، باید پشتیبان ولایت فقیه باشید.

می گه اگر پشتیبان مقام معظم رهبری باشید،انگار سایه ی من هر لحظه بالای سرتون هست!

می گه آقای خامنه ای (حفظ الله) هم بسیجی هست . لا اقل نگذارید بسیجی ها توی جمع خودشون تنها باشند.

می گه از خدا خواستم که من را با بسیجیان محشور گرداند ، پس نگران نباشید ، اگر بسیجی واقعی باشید ، من با شما و شما با من محشور هستید و ما با شهدا !

می گه آخر کار یه بسیجی شهادت هست، خودتون رو طوری برای خدا خالص کنید که "انعمت علیهم "بشوید.

من لبخندی شیرین به عکس امام عزیز می زنم و می گویم :

لبیک یا خامنه ای


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در دوشنبه 87/3/13 و ساعت 11:51 صبح | نظرات دیگران()

نماز اول وقت


زندگی مشترک من و همت، حدود دو سال و دو ماه بیشتر طول نکشید. ولی طی این مدت، شاید یک بار هم پیش نیامد که ما یک روز تمام با هم باشیم. بیشتر وقتها، نیمه شب به خانه می‌آمد و برای نماز صبح از منزل خارج می‌شد.
زمان عملیات «مسلم‌بن‌عقیل(ع)»، دو ماه بود که او را ندیده بودم. می‌گفت: «فرصت نمی‌کنم که به خانه سربزنم. اگر می‌توانید شما بیایید باختران.»
در آن موقع، شهید محمد بروجردی، فرمانده قرارگاه حمزه، تشریف برده بود ارومیه و ما توانستیم دو هفته در منزل او سکونت کنیم.
قبل از عملیات، یک شب حاجی به خانه آمد. سراپا خاک آلود بود. چشمانش از شدت بی‌خوابی ورم کرده و قرمز شده بود.
فصل سرما بود و او به خاطر سینوزیت شدیدی که داشت، احساس ناراحتی می‌کرد. وقتی وارد خانه شد، دیدم می‌خواهد نماز بخواند. گفتم: «لااقل یک دوش بگیر و غذایی بخور و بعد نمازت را بخوان.»
با حالت عجیبی گفت: «من این همه خودم را به زحمت انداخته‌ام و با سرعت به خانه آمده‌ام که نماز اول وقت را از دست ندهم، حالا چه‌طور می‌توانم نماز نخوانده غذا بخورم.»
آن شب به قدری از جهت جسمی، در شرایط سختی بود که وقتی نماز را شروع کرد، من پهلویش ایستادم تا اگر موقع نماز خواندن تعادلش به هم خورد، بتوانم او را بگیرم. با توجه به این‌که به سختی خود را سرپا نگه داشته بود و وقت زیادی هم برای نماز داشت، با این حال حاضر نشد که فضیلت نماز اول وقت را از دست بدهد.
حاج همت همیشه عمل به مستحبات را از واجبات اعمال خود می‌دانست؛ حال تصور کنید که در مورد واجبات چگونه عمل می‌کرد


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در سه شنبه 87/3/7 و ساعت 11:47 صبح | نظرات دیگران()

                             

یا امیرالمومنیــــــــن روحی فداک                   آسمـــان را دفن‌کردی زیر خاک

آه را در دل نـهــــــــان کردی چـرا                    مــاه را در گل نهان کردی چـرا

یا علی جان تربت زهرا کجاست؟                    یـــادگار غربت زهرا کجـاست؟

تا ز نـورش دیده را روشـــــن کنم                    بـر مـزارش شعله‌ها بر تن کنم

آه ازآن ســــاعت که‌آتش درگرفت                   جـــام را از ساقی کوثـر گرفت

یاد پهلـــــــویش نمازم را شکست                   فرصــت راز و نیازم را شکست

آه زهـرا تا ابـــــد جـــــــــاری بود                   دست مـولا تشـــنه یـاری بـود

چون علی شد بی‌کس و بی‌هم‌نفس               گفت یا زینب به فریـــادم برس


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در یکشنبه 87/3/5 و ساعت 3:10 عصر | نظرات دیگران()

مبارک‌ باد (فتح‌ خرمشهر) بر فرماندهان‌ قدرتمند که‌ چنین فرماندهان‌ ‌ فداکارای‌ هستند که‌ ستاره‌ درخشنده‌ پیروزیهای‌ آنان‌ بر تارک‌ تاریخ‌ تا نفخ‌ صور نور افشانی‌ خواهد کرد. و مبارک‌ باد بر ملت‌ عظیم‌الشان‌ ایران‌ اینچنین‌ فرزندان‌ سلحشور و جان‌ برکفی‌ که‌ نام‌ آنان‌ و کشورشان‌ را جاویدان‌ کردند. و مبارک‌ باد بر اسلام‌ بزرگ‌ این‌ متابعانی‌ که‌ در دوجبهه‌ جنگ‌ با دشمن‌ باطنی‌ و دشمنان‌ ظاهری‌ پیروزمندانه‌ و سرافراز امتحان‌ خویش‌ را دادند و برای‌ اسلام‌ سرافرازی‌ آفریدند.

حضرت امام خمینی قدس سره الشریف
صحیفه امام ـ جلد 16 ـ صفحه 258


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در شنبه 87/3/4 و ساعت 10:46 عصر | نظرات دیگران()

وصیت نامه شهید محمد جهان آرا

از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».

بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...

و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت. ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟

ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.

ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در چهارشنبه 87/3/1 و ساعت 6:57 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
معرفی نشر سدرة
معرفی وبلاگ طلبه عصر انقلاب اسلامی
آماده شویم برای عَرِفتُ ...!؟
مادر مهربانی ....
محرم...
سلام بر محرم...
[عناوین آرشیوشده]

بالا

**طراح قالب: بسیجی 57**

بالا