رزمنده ای که شفا گرفت
موضوع کرامت: شفای نابینا
قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود، شب جمعه برادران درخواست کردند که برای خواندن دعای پر فیض کمیل در مسجد پادگان جمع شویم. یکی از دوستان نابینا بود و جایی را نمیدید. قبل از اعزام هرچه تلاش کردند تا مانع از آمدنش به جبهه شوند موفق نشدند. میگفت:«میتوانم لااقل آب برای رزمندگان بریزم».
آن شب در اواسط دعا بلند شد. مدام صدا میزد:«یابنالحسن (عج) مهدی جان کجا میروی؟ من نابینا هستم من نابینای چشم بسته را از این گرفتاری و فلاکت نجات بده».در حال گریه به راه افتاد و 20 متری جلو رفت و فریاد زد:«خدا را شکر خدا را شکر چشمانش باز شد، بچهها دورش حلقه زدند و او را غرق بوسه کردند آن شب همگی خدا را شکر کردیم که امام زمان (عج) به مجلسمان عنایت نمودند.
راوی :جلال فلاح