شرح غم
سلام ای جوانمرد، مردان مرد
که خواندم شما را صبوران درد
چه آهی که در سینهها داشتند
چه سودا که با ناله بگذاشتند
چه زخمی شما را شکست انتظار
که بودهست از جبههها یادگار
شما یادگاران جنگید و بس
شما نور بودید و ما هم سپس
نشستیم در این شب خاطره
که افتاده در کار ما صد گره
شما با غم و درد سر کردهاید
کبوتر، کبوتر، سفر کردهاید
بدون شما شهر ما بیصفاست
که این شهر مدیون لطف شماست
نگوئید این شعر، شرح غم است
زعشق شما هر چه گویم کم است
خدایا به قلبم تو بگذار اثر
بیا و مرا تا شهیدان ببر
شعراز : محسن محمدزاده