به ما نگفتند...
گفتند تو که بیایى خون به پا مىکنى، جوى خون به راه مىاندازى و از کشته پشته مىسازى و ما را از ظهور تو ترساندند. همه، پیش از آن که نگاهمهرگستر و دستهاى عاطفه پرور تو را وصف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.
آرى، براى این که گلها و نهالها رشد کنند باید علفهاى هرز را وجینکرد و این جز با داسى برنده و سهمگین ممکن نیست. آرى، براى این که مظلومان تاریخ، نفسى به راحتى بکشند. باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روى زمین برچید.
آرى، براى این که عدالت بر کرسى نشیند هرچه سریر ستم آلوده سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودى سپرد. و اینها همه، همان معجزهاى است که تنها از دست تو بر مىآید و تنها با دست تو محقّق مىشود.
اما مگر نه این که اینها همه مقدّمه است براى رسیدن به بهشتى که تو بانى آنى. آن بهشت را کسى بر ما ترسیم نکرد. کسى به ما نگفت که وقتى تو بیایى، پرندگان در آشیانههاى خود جشن مىگیرند و ماهیان دریاها شادمان مىشوند و چشمهساران مىجوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه مىکند.
به ما نگفتند که وقتى تو بیایى، دلهاى بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت مىکنى و عدالت بر همه جا دامن مىگسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ریشهکن مىکند و خوى ستم گرى و درندگى را محو مىسازد و طوق ذلت بردگى را از گردن خلایق بر مىدارد.
به ما نگفتند که وقتى تو بیایى، ساکنان زمین و آسمان به تو عشق مىورزند، آسمان بارانش را فرو مىفرستد، زمین، گیاهان خود را مىرویاند و زندگان آرزو مىکنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقى را مىدیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو مىفرستد. هیچ کس فقیر نمىماند و مردم براى صدقه دادن به دنبال نیازمند مىگردند و پیدا نمىکنند. مال را به هر که عرضه مىکنند، مىگوید: بىنیازم.
و... ظهور تو بىتردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.