سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین حکمت، شناخت انسان به خویشتن و اندازه خود را نگاه داشتن است . [امام علی علیه السلام]
امروز: جمعه 103 فروردین 10
اسامی روزهای هفته دفاع مقدس اعلام شد

نام‌های ایام هفته دفاع مقدس با دو محور تجلیل و تکریم حماسه آفرینان دفاع مقدس و تبیین برخی مفاهیم ارزشی دفاع مقدس و فرهنگ‌سازی اعلام شد.

اسامی روزهای هفته دفاع مقدس به این شرح است:
جمعه 31 شهریور: رزمندگان و صلابت،
شنبه اول مهر: جوانان و معرفت،
یکشنبه 2 مهر: سربازان و رشادت،
دوشنبه 3 مهر: زنان و صیانت،
سه شنبه 4 مهر: ایثارگران و مقاومت،
چهارشنبه 5 مهر: فرماندهان و نصرت،
پنجشنبه 6 مهر: شهیدان و شفاعت.
در روز پنجشنبه 6 مهرماه که آخرین روز هفته دفاع مقدس است مزار شهدا در گلزار شهیدان غبار روبی و عطرافشانی خواهد شد.


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در سه شنبه 85/6/21 و ساعت 5:48 عصر | نظرات دیگران()

شعبان شد و پیک عشق از راه آمد

 عطر نفس بقیة الله آمد

با جلوه ی سجاد و ابوالفضل و حسین

 یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد

 

 


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در پنج شنبه 85/6/16 و ساعت 5:5 عصر | نظرات دیگران()
توهین به مسلمانان ,تبلیغ جدیدکوکاکولا

بزرگترین شرکت تولیدی نوشابه درآمریکا دست به انتشارتصویرتبلیغاتی توهین آمیزی ازمسلمانان نموده است .

این تصویردرحالی درفایل تبلیغاتی شرکت مذکور قرار می گیرد که اخیرا تصویری ازآرم این شرکت درمیان نمازگزاران برخی شهرهای بزرگ کشورتوزیع شده است که درآن تصویرآرم این شرکت به جمله "لامحمدلامکه" تشبیه شده است .

درتصویر بالا همانگونه که دیده میشود کوکاکولا عبادت پنج گانه مسلمین درنزد خدای واحد را به ابزاری تبلیغاتی برای خودمبدل کرده تابتواند جمعیت 1میلیاردی مسلمانان رابه محصولات خود خوش بین کند.

دراین تصویرنمازگزارن مسلمان به بطری های نوشابه تشبیه شده اندکه لباسی باآرم این شرکت به تن دارند.

تصویرفوق که نمایی ازیک اجتماع مسلمانان رانشان میدهد(نمازجماعت ) باتن پوشی ازشرکت نوشابه سازی آمریکایی میتواندزمینه سازحرکتی برای تحریم این کالای آمریکایی دربین مسلمین باشد.

شرکت مذکورباپراهمیت برشمردن جمعیت بعنوان مهمترین معیارحضورمحصولاتش سالهاست تلاش دارددرمیان مسلمانان جهان که امروزه یک پنجم جمعیت جهان را تشکیل میدهندحضوری پررنگ ترداشته باشدازهمین روسعی دارددرکشورهای مختلف مسلمان نشین کارخانه های تولیدمحصولش را گسترش دهد.

منبع: خبرگزاری البرز


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در شنبه 85/6/11 و ساعت 4:40 عصر | نظرات دیگران()

گزیده ای از لبخندهای نبی مکرم اسلام

بشارت به پیرزن ها

پیر زنی از اهل مدینه به خدمت پیامبر رسید و عرض کرد:‌ «یا رسول الله! دعا کن که من هم به بهشت بروم.» رسول خدا (ص) به شوخی فرمود: «پیرزن ها به بهشت نمی روند.»‌ البته منظور اصلی پیامبر آن بود که اهل بهشت همه جوان هستند و اگر کسی در حال پیری هم از دنیا برود‌،‌ خدا اول او را جوان می کند و بعد به بهشت می برد. پیر زن که حقیقت گفته پیامبر را نفهمیده بود،‌ ناراحت شد و شروع به گریه کرد.

رسول خدا (ص) لبخندی زد و برای دلداری پیرزن فرمود: «آیا سخن خداوند متعال را نشنیده ای که در (قرآن) می فرماید:‌ «ما زنان بهشتی را بصورت خاصی آفریده ایم ( که به پیری و بیماری دچار نمی شوند) و آنها را دخترانی باکره قرار داده ایم.»

دل پیر زن از بشارت پیامبر (ص) آرام گرفته و امیدوارانه به خانه اش برگشت.

«جامی» نیز این حکایت را به نظم در آورده و چنین سروده است:

کرد آن زال کهن سال سؤال                            از نبی کای شه فرخنده خصال

روز محشر که بهشت آرایند                            رستگاران به بهشت آسایند

شود آن منزل عالی وطنان                             راحت آباد چون من پیر زنان

گفت حاشا که چنان خوش وطنی                                گردد آرامگه پیر زنی

گل آن باغ جوانان باشند                               غنچه تنگ دهانان باشند

پیر زن چون ز نبی قصه شنید                         ناله از سینه پر غصه کشید

از فغان زمزمه غم برداشت                           وز مژه گریه ماتم برداشت

شد نبی مژده دهش چابک و چست                               که همه کهنه عجوزان ز نخست

یک به یک دختر دوشیزه شوند                                چون در آن روضه پاکیزه شوند

اول کار جوانی بخشند                                 آنگه آمال و امانی بخشند

 

خواب آشفته

رسول خدا (ص) مشغول سخنرانی بود که مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: «ای رسول خدا! من شب گذشته در خواب دیدم که گردنم را زدند و سرم افتاد. به دنبال سرم رفتم و آن را به جای خود بازگرداندم. تعبیر این خواب چیست؟»

پیامبر (ص) از شنیدن خواب عجیب و غریب مرد تبسمی کرد و چون می دانست این خواب آشفته تعبیری ندارد فرمود: «اگر شیطان با یکی از شما در خواب بازی کرد ( و صحنه های آشفته ای را در برابرتان مجسم ساخت) آن را برای مردم بازگو نکنید».

 

خدایا تنها من و محمد را بیامرز

رسول خدا (ص) در مسجد نشسته بود که مرد بادیه نشینی وارد شد و گفت: «خدایا من و محمد را بیامرز و کسی را هم با ما نیامرز.»

از دعای تنگ نظرانه مرد که رحمت بی انتهای خدا را آن قدر کوچک شمرده بود،‌ پیامبر (ص) لبخندی زد و فرمود:‌«تو رحمت وسیعی را تنگ و کوچک شمرده ای! ( و خیال می کنی اگر خدا بخواهد همراه ما فرد دیگری راهم بیامرزد،‌ جا برای آمرزش من و تو باقی نمی ماند.)»

 

شوخی صهیب

صهیب – یار با وفای پیامبر – از درد چشم به شدت رنج می برد و با آنکه می دانست خوردن خرمای تازه بر ناراحتی چشمش می افزاید، مشغول خوردن آن بود. رسول خدا (ص) که او را دید فرمود:‌ «با آن که چشمت درد می کند آیا باز هم داری خرما می خوری؟!»

صهیب به شوخی عرض کرد: «ای رسول خدا! من با این طرف دهانم آن را می جوم و چشمم از آن طرف درد می کند.»

از پاسخ صهیب،‌ لبخندی به زیبائی گلهای محمدی بر لبهای پیامبر (ص)‌ نشست.

 

قصاص بوسه!

مردی به نام «خالد» زن جوانی را در کوچه های مدینه دید و از سر هوس و شهوت،‌ به زور او را گرفت و بوسید. زن، ناراحت و خشمگین خدمت پیامبر رسید و به خاطر این ماجرا،‌ از خالد شکایت کرد.

رسول خدا (ص) کسی را به دنبال خالد فرستاد. وقتی آمد،‌ پیامبر حقیقت را از وی جویا شد. خالد به گناه خود اعتراف کرد و سپس گفت: «اگر زن می خواهد قصاص کند حرفی نیست، بیاید قصاص کند (و او هم مرا ببوسد.)»

از حرف خنده دار خالد، پیامبر و یارانش به خنده افتادند. آن گاه حضرت رو به خالد کرد و فرمود:‌«‌آیا دیگر این کار را نمی کنی؟» خالد عرض کرد: «نه، به خدا قسم دیگر این کار را نمی کنم ای رسول خدا» و به این تعهد، پیامبر خالد را بخشید.

 

بسم الله

مردی در حضور پیامبر (ص) مشغول خوردن غذا شد؛ اما از گفتن «بسم الله» غفلت کرد. وقتی آخرین لقمه غذا را به طرف دهان خود برد، به یاد آورد که «بسم الله» نگفته است. همان طور که لقمه غذا دستش بود گفت: «بسم الله، هم برای اول غذا و هم برای آخر غذا» و با این جمله،‌ اشتباه خود را در ترک بسم الله جبران کرد.

رسول خدا (ص) که این کار عاقلانه را دید،‌ لبخندی زد و فرمود:‌ «شیطان همچنان با او می خورد (و شریک غذایش بود وقتی او «بسم الله» گفت و) خدا را یاد کرد،‌ شیطان هر چه خورده بود بالا آورد.»

 

دوباره وضو بگیر

«سَلمی»‌ نزد پیامبر (ص) آمد و از شوهرش – ابورافع – شکایت کرد و گفت: «ای رسول خدا! او مرا می زند.»

برای روشن شدن حقیقت «ابو رافع» را به حضور پیامبر آوردند. حضرت فرمود: «ای ابو رافع! تو با این زن چه کار داری؟ ( و چرا اذیتش می کنی؟)»

ابو رافع عرض کرد: «ای رسول خدا! او مرا اذیت می کند.»

پیامبر از همسر ابو رافع پرسید: «ای سلمی! چرا اذیتش می کنی؟» «سَلمی» مظلومانه پاسخ داد: «ای رسول خدا! به خدا قسم من اصلاً اذیتش نکرده ام. وقتی نماز می خواند. بادی از او خارج شد، من به او گفتم: رسول خدا به مسلمانان دستور داده که اگر بادی از آنان خارج شد،‌ دوباره وضو بگیرند. من فقط همین را گفتم و او بلند شد و مرا زد».

پیامبر (ص) از حرف «سلمی» خنده اش گرفت و همان طور که می خندید فرمود: «ای ابو رافع! این زن تو را جز به خیر و خوبی فرمان نداده است (و تنها یک مسأله شرعی را به تو آموخته.)»

 

قدردانی از یک کار خوب

گدائی نزد پیامبر آمد و دست نیاز به سوی آن حضرت دراز کرد. در آن هنگام رسول خدا (ص) مالی نداشت تا بتواند حاجت مرد نیازمند را برآورده سازد. برای همین رو به اصحاب کرد و فرمود: «آیا کسی می تواند به من قرض بدهد».

مردی از انصار به پا خاست و گفت: «من می توانم ای رسول خدا».

حضرت فرمود: «پس به این سائل چهار بار خرما بده».

مرد انصاری نیز فرمان پیامبر را اجابت کرد و از خرماهای خود چهار بار شتر به مرد سائل داد و او را با دستی پر و دلی شاد روانه خانه و کاشانه اش ساخت.

پس از مدتی مرد انصاری خدمت پیامبر (ص) رسید و قرض خود را طلب کرد. حضرت فرمود: «ان شاءالله خواهم داد.»

چند روز بعد،‌ مرد انصاری باز به خدمت رسول الله (ص) رسید. پیامبر این بار هم فرمود: «اِن شاءالله خواهم داد.» او که دیگر کاسه ی صبرش لبریز شده بود، با لحنی گلایه آمیز عرض کرد:‌ «ای رسول خدا! شما مدام می گویید ان شاءالله خواهم داد.»

رسول خدا (ص) از این سخن خنده اش گرفت و سپس فرمود:‌«آیا کسی می تواند به من قرض بدهد؟»

مردی به پا خاست و عرض کرد: «من می توانم ای رسول خدا.»

- چقدر می توانی؟

- هر قدر شما بخواهید .

- پس به این مرد هفت بارِ خرما بده.

مرد انصاری خیلی تعجُّب کرد؛ زیرا او فقط چهار بار خرما به پیامبر قرض داده بود. عرض کرد: «حق من فقط چهار بار خرما بوده ای رسول خدا.»

پیامبر هم مهربانانه فرمود: « و چهار بار دیگر.» و از کار خوب مرد انصاری،‌ با پاداشی بهتر قدردانی کرد.

 

هدیه

«نُعَیمان» - مرد شوخ طبع مدینه – عرب بادیه نشینی را دید که ظرف عسلی در دست گرفته بود و می خواست آن را بفروشد. نزد مرد بادیه نشین رفت و عسل را از او خرید: ولی از وی خواست که برای گرفتن پولش کمی صبر کند.

نعیمان ظرف عسل را برداشت و به طرف خانه رسول الله (ص) به راه افتاد. وقتی به در خانه پیامبر رسید،‌ ظرف عسل را به اهل خانه داد؛‌ طوری که آن ها گمان کردند این عسل،‌ هدیه ای برای رسول خداست.

نعیمان رفت؛ ولی مرد بادیه نشین به امید گرفتن پولش جلو در خانه پیامبر نشست. او فکر می کرد نعیمان سفارش او را به اهل خانه پیامبر کرده است. هر چه منتظر ماند تا کسی از خانه بیرون بیاید و پول عسل را بپردازد،‌ خبری نشد. دیگر طاقتش سر آمد و با صدای بلند فریاد زد: «ای اهل خانه!‌ اگر پول ندارید بدهید، لااقل عسلم را به من برگردانید.»

وقتی پیامبر صدای مرد بیابان نشین را شنید، حقیقت ماجرا برایش روشن شد و با شناختی که از نعیمان داشت،‌ دانست این هم یکی از آن خوشمزگی های اوست. فوراً‌ پول عسل را آماده کرد و به مرد بادیه نشین داد.

مدتی از این ماجرا گذشت. رسول خدا (ص)‌ که «نعیمان» را دید،‌ فرمود: «چرا این کار را کردی؟»‌ او هم صادقانه عرض کرد «من دیدم که رسول خدا عسل دوست داد و آن مرد بادیه نشین هم عسل می فروشد» جواب نعیمان،‌ تبسمی زیبا بر لب های پیامبر (ص)‌ نشاند.

 

حلم محمدی!

عرب بیابان نشینی نزد رسول الله آمد و ردای ان حضرت را گرفت و به شدت کشید. از این کار ناشایست، سفیدی پایین گردن پیامبر نمایان شد و جای فشار ردا بر بدن حضرت باقی ماند. مرد بادیه نشین نه تنها از این حرکت زشت اظهار پشیمانی نکرد، بلکه به رفتار وقیحانه خود ادامه و به پیامبر گفت: «ای محمد! بگو از مال خدا که نزد توست مقداری به من بدهند.»

در مقابل این رفتار زشت و ناپسند،‌ رسول خدا (ص) اصلا عصبانی نشد و در حالی که مهربانانه به مرد بادیه نشین لبخند می زد، دستور داد تا چیزی به وی بدهند.

 

این بنده من است

گروهی از مسلمانان عازم سفر شدند و برای آن که در راه دچار کمبود آذوقه نشوند، نعیمان را به عنوان مسئول توزیع و تقسیم غذا برگزیدند. در بین راه یکی از کاروانیان به نام «سُوَیبط» گرسنه شد و نزد نعیمان رفت تا برای سیر کردن خود از او چیزی بگیرد. نعیمان گفت: «بگذار همه بیایند بعد.» از این برخورد،‌ سویبط دلگیر شد و تصمیم گرفت که هر طور شده آن را تلافی کند.

کاروانیان به راه خود ادامه دادند تا آن که به کاروان دیگری رسیدند.

سویبط نزد آن کاروان رفت و گفت: «من بنده ای دارم که می خواهم بفروشم. آیا شما او را می خرید؟» آن ها با اشتیاق گفتند: «آری» سویبط گفت: «ولی این بنده من خیلی خوش زبان و خوش طبع است. به شما خواهد گفت که من آزاده ام نه بنده. اگر دیدید چنین می گوید او را ببرید و به حرفش اعتنا نکنید.»‌ آن ها هم پذیرفتند و بنده سویبط را در مقابل ده ماده شتر جوان از او خریدند.

سویبط خریداران را نزد نعیمان آورد و او را به عنوان بنده خود تحویل خریداران داد. آن ها بلافاصله طنابی در گردن نعیمان انداختند تا مبادا بنده ای که خریده بودند،‌ فرار کند. هر چه نعیمان می گفت: «این مرد شما را مسخره کرده،‌ من آزادم» آن ها قبول نمی کردند و می گفتند:‌‌ «ماجرای تو را می دانیم.» و او را می کشیدند و با خود می بردند. بدین ترتیب سویبط از نعیمان انتقام گرفت و برخورد او را بر سر غذا،‌ حسابی تلافی کرد.

وقتی همسفران نعیمان از قضیه با خبر شدند،‌ خود را به خریداران رساندند و با بیان حقیقت،‌ او را از دست آن ها رها ساختند.

پس از پایان سفر،‌ اهل کاروان به خدمت پیامبر رسیدند و ماجرای شوخی سویبط با نعیمان را برای حضرت تعریف کردند. از شنیدن این ماجرا رسول خدا (ص) مدتی می خندید.

 

منبع: لبخند ستاره ها اثر غلامرضا حیدری ابهری


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در سه شنبه 85/5/31 و ساعت 12:24 عصر | نظرات دیگران()

چهل حدیث از حضرت امام کاظم (ع)

قالَ الاِْمامُ الْکاظم(علیه السلام):

1- تعقّل و معرفت

«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِهِ إِلاّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.»:

خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نینگیخته، مگر آن که از طرف خدا تعقّل کنند. پس نیکوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به کار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.


2- حجّت ظاهری و باطنی

«إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»:

همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان; و حجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.


3- صبر و گوشه گیری از اهل دنیا

«أَلصَّبْرُ عَلَی الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرّاغِبینَ فیها وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّهِ وَ کانَ اللّهُ آنِسَهُ فِی الْوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِی الْوَحْدَةِ، وَ غِناهُ فِی الْعَیلَةِ وَ مُعِزَّهُ فی غَیرِ عَشیرَة.»:

صبر بر تنهایی، نشانه قوّت عقل است، هر که از طرف خداوند تبارک و تعالی تعقّل کند از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او، و توانگری اوست در نداری و عزّت اوست در بی تیره و تباری .
 


4- عاقلان آینده نگر

«إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِی الدُّنْیا وَ رَغِبُوا فِیالاْخِرَةِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الاْخِرَةُ طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یسْتَوْفی مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَتْهُ الاْخِرَةُ فَیأْتیهِ الْمَوْتُ فَیفْسِدُ عَلَیهِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتَهُ.»:

به راستی که عاقلان، به دنیا بی رغبتند و به آخرت مشتاق; زیرا می دانند که دنیا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر که آخرت خواهد دنیا او را بخواهد تا روزی خود را از آن دریافت کند، و هر که دنیا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنیا و آخرتش را بر او تباه کند.
 


5- تضرّع برای عقل

«مَنْ أَرادَ الْغِنی بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِی الدّینِ فَلْیتَضَّرَعْ إِلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یکْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یکْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یکْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یقْنَعْ بِما یکْفیهِ لَمْ یدْرِکِ الْغِنی أَبَدًا.»:

هر کس بینیازی خواهد بدون دارایی، و آسایش دل خواهد بدون حسد، و سلامتی دین طلبد، باید به درگاه خدا زاری کند و بخواهد که عقلش را کامل کند، هر که خرد ورزد، بدانچه کفایتش کند قانع باشد. و هر که بدانچه او را بس باشد قانع شود، بینیاز گردد. و هر که بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بینیازی نرسد.
 


6- دیدار با مؤمن برای خدا

«مَنْ زارَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ لِلّهِ لا لِغَیرِهِ، لِیطْلُبَ بِهِ ثَوابَ اللّهِ وَ تَنَجُّزَ ما وَعَدَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَکَّلَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سَبْعینَ أَلْفِ مَلَک مِنْ حینَ یخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّی یعُودَ إِلَیهِ ینادُونَهُ: أَلا طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً.»:

هر کس ـ فقط برای خدا نه چیز دیگر ـ به دیدن برادر مؤمنش رود تا به پاداش و وعده های الهی برسد، خداوند متعال، از وقت خروجش از منزل تا برگشتن او، هفتاد هزار فرشته بر او گمارد که همه ندایش کنند: هان! پاک و خوش باش و بهشت برایت پاکیزه باد که در آن جای گرفتی.
 


7- مروّت، عقل و بهای آدمی

«لا دینَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذی لایرَی الدُّنْیا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَکُمْ لَیسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبیعوها بِغَیرِها.

کسی که جوانمردی ندارد، دین ندارد; و هر که عقل ندارد، جوانمردی ندارد. به راستی که باارزشترین مردم کسی است که دنیا را بری خود مقامی نداند، بدانید که بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
 



8- حفظ آبروی مردم

«مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ.»:

هر که خود را از ریختن آبروی مردم نگه دارد، خدا در روز قیامت از لغزشش می گذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.
 


9- عوامل نزدیکی و دوری به خدا

«أَفْضَلُ ما یتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَی اللّهِ بَعْدَ الْمَعْرَفَةِ بِهِ الصَّلاةُ وَ بِرُّ الْوالِدَینِ وَ تَرْکُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.»:

بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرّب می جوید، بعد از شناختن او، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و نیز ترک به خود بالیدن است.
 


10- عاقل دروغ نمیگوید

«إِنَّ الْعاقِلَ لا یکْذِبُ وَ إِنْ کانَ فیهِ هَواهُ.»:

همانا که عاقل دروغ نمی گوید، گرچه طبق میل و خواسته او باشد.
 



11- حکمت کم گویی و سکوت

«قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُکْمٌ عَظیمٌ، فَعَلَیکُمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْر، وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ.»:

کم گویی ، حکمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی که شیوه ی نیکو و سبک بار و سبب تخفیف گناه است.
 



12- هرزه گویی بی حیا

«إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلی کُلِّ فاحِش قَلیلِ الْحَیاءِ لا یبالی ما قالَ وَ لا ما قیلَ لَهُ.»:

همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوِ کم حیا که باکی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند، حرام گردانیده است.
 


13- متکبّر، داخل بهشت نمیشود

«إِیاکَ وَ الْکِبْرَ، فَإِنَّهُ لا یدْخُلِ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنْ کِبْر.»:

از کبر و خودخواهی بپرهیز، که هر کسی در دلش به اندازه دانه ی کبر باشد، داخل بهشت نمی شود.
 



14- تقسیم کار در شبانه روز

«إِجْتَهِدُوا فی أَنْ یکُونَ زَمانُکُمْ أَرْبَعَ ساعات:ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ، وَساعَةً لاَِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَةً لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ والثِّقاةِ الَّذینَ یعَرِّفُونَکُمْ عُیوبَکُمْ وَیخَلِّصُونَ لَکُمْ فِی الْباطِنِ، وَساعَةً تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِکُمْ فی غَیرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَةِ تَقْدِروُنَ عَلَی الثَّلاثِ ساعات.»:

بکوشید که اوقات شبانه روز شما چهار قسمت باشد:1 ـ قسمتی برای مناجات با خدا، 2 ـ قسمتی برای تهیه معاش، 3 ـ قسمتی برای معاشرت با برادان و افراد مورد اعتماد که عیب های شما را به شما میفهمانند و در دل به شما اخلاص می ورزند، 4 ـ و قسمتی را هم در آن خلوت می کنید برای درک لذّت های حلال [و تفریحات سالم] و به وسیله انجام این قسمت است که بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا می شوید.
 


15- همنشینی با دیندار و عاقل خیرخواه

«مُجالَسَةُ أَهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، وَ مُشاوَرَةُ الْعاقِلِ النّاصِحِ یمْنٌ وَ بَرَکَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفیقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَیکَ الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِیاکَ وَ الْخِلافَ فَإِنَّ فی ذلِکَ الْعَطَبَ.»:

همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خیرخواه، یمن و برکت و رشد و توفیق از جانب خداست، چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت کنی که مخالفتش هلاکت بار است.
 


16- پرهیز از اُنس زیاد با مردم

«إِیاکَ وَ مُخالَطَةَ النّاسِ وَ الاُْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سایرِهِمْ کَهَرْبِکَ مِنَ السِّباعِ الضّارِیةِ.»:

بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر این که خردمند و امانتداری در میان آنها بیابی که [در این صورت] با او انس گیر و از دیگران بگریز، به مانند گریز تو از درنده های شکاری.
 


17- نتیجه حبِّ دنیا

«مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیا ذَهَبَ خَوْفُ الاْخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ ما أُوتِی عَبْدٌ عِلْمًا فَازْدادَ لِلدُّنیا حُبًّا إِلاَّ ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْدًا وَ ازْدادَ اللّهُ عَلَیهِ غَضَبًا.»:

هر که دنیا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده ای دانشی ندهند که به دنیا علاقه مندتر شود، مگر آن که از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گیرد.
 


18- پرهیز از طمع و تکیه بر توکّل

«إِیاکَ وَ الطَّمَعَ، وَ عَلَیکَ بِالْیأْسِ مِمّا فی أَیدِی النّاسِ، وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الَْمخْلُوقینَ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحٌ لِلذُّلِّ، وَ اخْتِلاسُ الْعَقْلِ وَاخْتِلاقُ الْمُرُوّاتِ، وَ تَدْنیسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهابُ بِالْعِلْمِ. وَ عَلَیکَ بِالاِْعْتِصامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوَکُّلِ عَلَیهِ.

از طمع بپرهیز، و بر تو باد به ناامیدی از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقین ببُر که طمع، کلیدِ خواری است، طمع، عقل را می رباید و مردانگی را نابود می کند و آبرو را می آلاید و دانش را از بین می برد. بر تو باد که به پروردگارت پناه بری و بر او توکّل کنی.
 


19- نتایج امانتداری و راستگویی

«أَداءُ الأَمانَةِ وَ الصِّدْقُ یجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِیانَةُ وَ الْکِذْبُ یجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ.»:

امانتداری و راستگویی، سبب جلب رزق و روزی اند، و خیانت و دروغگویی، سبب جلب فقر و دورویی.
 


20- سقوطِ برتری جوی

«إِذا أَرادَ اللّهُ بِالذَّرَّةِ شَرًّا أَنْبَتَ لَها جَناحَینِ، فَطارَتْ فَأَکَلَهَا الطَّیرُ.»:

هر گاه خداوند بدی مورچه را بخواهد، به او دو بال می دهد که پرواز کند تا پرنده ها او را بخورند.
 


21- حقگویی و باطل ستیزی

«إِتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ کانَ فیهِ هَلاکُکَ فَإِنَّ فیهِ نَجاتُکَ إِتَّقِ اللّهَ وَدَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ کانَ فیهِ نَجاتُکَ، فَإِنَّ فیهِ هَلاکُکَ.»:

از خدا بترس و حقّ را بگو، اگرچه نابودی تو در آن باشد. زیرا که در واقع، نجات تو در آن است.از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زیرا که در واقع، نابودی تو در آن است.
 


22- تناسب بلا و ایمان

«أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ کَفَّتَی الْمیزانِ کُلَّما زیدَ فی إِیمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.»:

مؤمن همانند دو کفّه ترازوست، هر گاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش افزوده گردد.
 


23- کفّاره خدمت به حاکمان

«کَفّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ أَلاِْحْسانُ إِلَی الاِْخْوانِ.»:

کفّاره کارمندی سلطان، احسان به برادران دینی است.
 


24- نافله و تقرّب

«صَلاةُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَی اللّهِ لِکُلِّ مُؤْمِن... .»:

نماز نافله راه نزدیک شدن هر مؤمنی به خداوند است... .
 


25- اصلاح و گذشت

«ینادی مُناد یوْمَ القِیمَةِ: أَلا مَنْ کانَ لَهُ عَلَی اللّهِ أَجْرٌ فَلْیقُمْ، فَلا یقُومُ إِلاّ مَنْ عَفَی وَ أَصْلَحَ، فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ.»:

ندا کننده ای در روز قیامت ندا می کند:آگاه باشید، هر که را بر خدا مزدی است برخیزد، و برنمی خیزد، مگر کسی که گذشت کرده و اصلاح بین مردم نموده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود.
 


26- بهترین صدقه

«عَوْنُکَ لِلضَّعیفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ.»:

کمک کردنت به ناتوان از بهترین صدقه است.
 


27- سختی ناحقّ

«یعْرِفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُکِمَ بِهِ عَلَیهِ.»:

سختی ناحقّ را آن کس شناسد که بدان محکوم گردد.
 



28- گناهان تازه، بلاهای تازه

«کُلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ یکُونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ یکُونُوا یعُدُّونَ.»:

هر گاه مردم گناهان تازه کنند که نمی کردند، خداوند بلاهایی تازه به آنها دهد که به حساب نمی آوردند.
 



29- کلید بصیرت

«تَفَقَّهُوا فی دینِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصیرَةِ، وَ تَمامُ الْعِبادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَی الْمَنازِلِ الرَّفیعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَلیلَةِ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا، وَ فَضْلُ الْفَقیهِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی الْکَواکِبِ، وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فی دینِهِ لَمْ یرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.»:

در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید، زیرا که فهم عمیقِ دین، کلید بصیرت و بینایی و کمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیاست.
و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر کواکب، و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.

 


30- دنیا، بهترین وسیله

«إِجْعَلُوا لاَِنْفُسِکُمْ حَظًّا مِنَ الدُّنْیا بِإِعْطائِها ما تَشْتَهی مِنَ الْحَلالِ وَ ما لا یثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ ما لا سَرَفَ فیهِ، وَ اسْتَعینُوا بِذلِکَ عَلی أُمُورِ الدّینِ، فَإِنَّهُ رُوِی «لَیسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْیاهُ لِدینِهِ أَوْ تَرَکَ دینَهُ لِدُنْیاهُ».»:

برای خود بهره ی از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردی ایجاد نکند و اسراف نباشد منظور دارید، و به این وسیله بری انجام امور دین یاری جویید. زیرا که روایت شده است: «از ما نیست کسی که دنیایش را برای دینش ترک گوید یا دینش را برای دنیایش رها سازد.»
 


31- انتظار فَرَج

«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.»:

بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فَرَج و گشایش است.
 


32- مِهرورزی با مردم

«أَلتَّوَدُّدُ إِلَی النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ.»:

مِهرورزی و دوستی با مردم، نصف عقل است.
 


33- پرهیز از خشم

«مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ یوْمِ الْقِیمَةِ.»:

هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می دارد.
 


34- قویترین مردم

«مَنْ أَرادَ أَنْ یکُونَ أَقْوَی النّاسِ فَلْیتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ.»:

هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکّل نماید.
 


35- ترقّی، نه درجا زدن

«مَنِ اسْتِوی یوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ کانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفِ الزِّیادَةَ فی نَفْسِهِ فَهُوَ فی نُقْصان، وَ مَنْ کانَ إِلَی النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاةِ.»:

کسی که دو روزش مساوی باشد، مغبون است، و کسی که دومین روزش، بدتر از روز اوّلش باشد ملعون است، و کسی که در خودش افزایش نبیند در نقصان است، و کسی که در نقصان است مرگ برای او بهتر از زندگی است.
 


36- خیر رسانی به دیگران

«إِنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخیکَ أَنْ لا تَکْتُمَهُ شَیئًا ینْفَعُهُ لاَِمْرِ دُنْیاهُ وَ لاَِمْرِ آخِرَتِهِ.»:

همانا واجبترین حقّ برادرت بر تو آن است که چیزی را که سبب نفع دنیا و آخرت اوست، از او پنهان و پوشیده نداری.
 


37- پرهیز از شوخی

«إِیاکَ وَ الْمِزاحَ فَإِنَّهُ یذْهَبُ بِنُورِ إِیمانِکَ.»:

از شوخی [بی مورد] بپرهیز، زیرا که شوخی، نور ایمان تو را می برد.
 


38- پند پدیده ها

«ما مِنْ شَیء تَراهُ عَیناکَ إِلاّ وَ فیهِ مَوْعِظَةٌ.»:

چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن پند و اندرزی است.
 


39- رنج نادیده، نیکی را نمی فهمد

«مَنْ لَمْ یجِدْ لِلاِْساءَةِ مَضَضًا لَمْ یکُنْ عِنْدَهُ لِلاِْحْسانِ مَوْقِعٌ.»:

کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.
 


40- محاسبه اعمال

«لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یوْم فَإِنْ عَمِلَ حَسَنـًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إِلَیهِ.»:

از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر در آن کار بدی کرده، ازخدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.


 نوشته شده توسط محمد امیر حمیدی فر در یکشنبه 85/5/29 و ساعت 12:1 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
معرفی وبلاگ طلبه عصر انقلاب اسلامی
آماده شویم برای عَرِفتُ ...!؟
مادر مهربانی ....
محرم...
سلام بر محرم...
کجایید ای شهیدان خدایی-...
[عناوین آرشیوشده]

بالا

**طراح قالب: بسیجی 57**

بالا